ادیسون،معلّق بین بهشت و جهنّم!
ارسال شده توسط مهدی در 92/1/14:: 10:11 صبحدیشب توی لپ تاپم بطور اتفاقی به یک فایل صوتی - به اسم «محاکمه» - برخوردم. وقتی بازش کردم صدای یک آقا از بلندگوی لپ تاپم پخش شد که می گفت :«با عرض سلام، من چند وقت پیش یه خوابی دیدم، بعد از بیدار شدن عیناً همون رو نوشتم، حالا براتون می خونم!» گرچه بعد از شنیدنش فهمیدم که آنچه این آقا در آن داد سخن داده است فقط می تواند در عالم خواب تصویر شود – آن هم فقط خواب امثال این آقا! – نه در عالم واقع، اما از آنجایی که زبان شعر و هنر یک زبان تأثیرگذار و نافذ است لازم دیدم به قدر بضاعت ناچیزم یادداشتی پیرامون این فایل صوتی – که به راحتی بوسیله بلوتوث منتقل می شود و به گوش کسانی می رسد که شاید تحت تأثیر محتوای باطل آن قرار بگیرند – بنویسم.اللهمّ تقبّل منّا.
محتوای فایل صوتی: ماجرایی که در خواب این آقا اتفاق می افتد عبارت است از «قیامت و برپایی محکمه الهی». خدا که روی یک صندلی نشسته و به حساب مرد و زن رسیدگی می کند، شروع می کند به سرزنش بندگانش که:«چرا به راه کج رفتید و از فکر و عقل خود در راه آباد کردن دنیا استفاده نکردید؟» بعد از آن شاعر یک شخصیت ریاکار، رشوه بده، متکبر، خودخواه و پول پرست را به عنوان نماینده مذهبی ها(حاجی) معرفی می کند. سپس کشیش هایی که به نام دین ثروت اندوزی کرده اند و با دانشمندان مخالفت کرده اند را به عنوان نماینده روحانی های مذهبی جا می زند. پس از آن خدا را مدافع کسی که به مردم هیچ ظلمی نکرده و فقط عرق خورده! نشان می دهد.اما نقطه اوج شعر آنجاست که توماس ادیسون – مخترع و تاجر آمریکایی! – با شیپور اسرافیل و تخت روان وارد محکمه می شود و خدا بدون حساب رسی و معطلی او را به بهشت می فرستد، آن هم نه از روی پل صراط بلکه با خط هوایی! ناگهان حاجی اعتراض می کند که:«چرا ادیسون که نه مسلمان است و نه اهل روضه و نوحه، و حتی یک رکعت نمازشب نخوانده، باید وارد بهشت شود؟!» در این هنگام خدا یک نگاه عاقل اندر سفیه به حاجی می اندازد و می گوید: « ادیسون به دلیل اختراعاتش، من را بیشتر از شما شناخته است!!!» و در آخر، نوبت می رسد به محاکمه شاعر که او هم جهنمی می شود.(و شاید بخاطر سرودن همین شعر جهنمی شده باشد! و الله عالم)
در این یادداشت سعی شده است ابتدا بحثی راجع به اهتمام دین جامع اسلام به عقل و علم مطرح شود؛ و بعد از آن نماینده واقعی(نه دروغی) مذهبی ها معرفی گردد، و در انتها بگوییم که بالاخره الان ادیسون کجاست؟!
شاید در دنیا دینی پیدا نشود که یک صدم اسلام به تعقّل و کسب علم دعوت کرده باشد و همینطور مکتبی که به اندازه اسلام دانشمند در علوم مختلف تربیت کرده باشد. قرآن کریم می فرماید« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ» (ترجمه: بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند.) در منطق قرآن، انسان هایی که از مشخصه اصلی وجودشان یعنی عقل استفاده نمی کنند بدترین جنبندگانی هستند که روی زمین حرکت می کنند.در آیه ای دیگر می خوانیم:«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (ترجمه: خداوند اینچنین نشانه هایش را برای شما بیان می کند، شاید تعقّل کنید.) امام رضا(ع) می فرمایند:«صدیقُ کلِّ امرئٍ عقلُه و عَدُوُّه جهلُه» (ترجمه: دوست هر کس عقل او، و دشمنش نادانی اوست). در اسلام کسب علم به جنسیت و قشر خاصی از مردم محدود نشده است بلکه به شکل یک وظیفه اجتماعی بر هر مسلمانی واجب شده است. پیامبر گرامی اسلام(ع) می فرمایند:« طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ، أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ» (ترجمه: طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، آگاه باشید که خداوند جویندگان علم را دوست می دارد.) این شعر سعدی که می گوید:«ز گهواره تا گور دانش بجوی» ترجمه ی این حدیث نبوی است که می فرماید:« اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد» امام صادق(ع) می فرمایند:« اغْدُ عَالِماً، أَوْ مُتَعَلِّماً، أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ، وَ لَا تَکُنْ رَابِعاً» (ترجمه: یا عالم باش، یا دانشجو باش، و یا دوستدار اهل علم، و از گروه چهارمی نباش) یعنی یک مسلمان در هر طبقه اجتماعی و هر وضعیت معیشتی و هر دورانی از زندگی و عمر خود که به سر می برد باید رابطه اش را با علم حفظ کند.
همین اهتمام و ترغیب اسلام به علم باعث ظهور بزرگترین دانشمندان جهان از میان مسلمانان در دوران شکوفایی تمدن اسلامی شده است، دانشمندانی که تمام پیشرفت های علمی دنیای غرب مدیون کتاب ها و مقالات آنهاست. بنیانگذار بسیاری از علومی که امروز به نام دانشمندان غربی شناخته می شود همین دانشمندان مسلمان بوده اند که در شعاع تمدن اسلامی موجود در آن زمان پرورش یافته اند.علم طب،هیئت و نجوم،ریاضی و هندسه و حساب، فیزیک، شیمی و... وام دار تلاشهای دانشمندان مسلمان است. اولین دانشمند جهان در فیزیک نور یک دانشمند مسلمان در سده چهارم هجری قمری است به نام «ابن هیثم». ابن هیثم ذرّه بین و اولین اتاقک تاریکخانه عکاسی را اختراع کرد که اختراع او در جریان جنگ های صلیبی به اروپا منتقل شد و بعدها منجر به اختراع دوربین عکاسی و زیربنای صنعت سینما شد. او توانست سرعت نور و دور کره زمین را اندازه گیری کند. بنیانگذار هندسه تحلیلی دانشمند مسلمان ایرانی، خوارزمی است. کتاب قانون ابن سینا در علم طب هنوز در دانشگاه های دنیا تدریس می شود. جرّثقیل توسط دانشمندان مسلمان اختراع شده است؛ و موارد فراوان دیگری که حکایت از ماهیت علم خواهانه اسلام دارد. زبان عربی زبان اسلام است. آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا اکثر کتب دانشمندان گذشته ما به زبان عربی است؟ آیا دقت کرده اید که نام اجزاء چشم انسان در علم پزشکی به زبان عربی (مثل زجاجیة و قرنیة و شبکیة) است؟ آیا فکر کرده اید که چرا نام اعضاء بدن انسان مثل اثنی عشر، معده، کبد، قلب و... عربی است؟
آنچه بیان شد مربوط به دوران اوج تمدن اسلامی است، درست مقارن با زمانی که اروپایی ها در دوران توحّش قرون وسطی زندگی می کردند. چه خوب گفته اند که:«اروپایی ها از زمانی که دین خود(مسیحیت) را کنار گذاشتند پیشرفت کردند و مسلمانان از زمانی که دین خود (اسلام) را کنار گذاشتند عقب افتادند.»
بنابراین در منظومه اسلام کمبودی نسبت به توجه به دانش وجود ندارد که ما بخواهیم برای جبران آن دانشمندان غربی را به عنوان الگو و اسوه، بلکه به عنوان اسطوره معرفی کنیم. امت های اسلامی باید باور کنند که خیزش علمی دنیای امروز از جهان اسلام شروع شده است و راه پیشرفت ممالک اسلامی منحصر است در بازگشت مسلمانان به ماهیت و محتوای اصیل اسلام؛ و اسلام دینی است که اساس و انگیزه خلقت انسان را «عبادت» می داند، همانطور که در قرآن کریم آمده است:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» (ترجمه: و جن و انس را نیافریدم مگر براى آنکه مرا عبادت کنند.) هر پیامبری که در طول تاریخ ظهور کرده است مردم را به عبادت خدا دعوت نموده؛ حضرت صالح(ع):« وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» حضرت هود(ع)« وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» حضرت نوح(ع)« لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» حضرت شعیب(ع)« وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» و هر پیامبر دیگری:« وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ». قرآن عامه مردم را مورد خطاب قرار می دهد که خدا را عبادت کنید:« یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ».
استاد شهید مطهری می فرمایند:«انسان کامل یعنی انسانی که قهرمان همه ی ارزش های انسانی است.» همانطور که انسانی که دست دارد و پا ندارد، چشم دارد و زبان ندارد، ناخن دارد و مو ندارد ناقص است، انسانی که ظلم نمی کند ولی شراب می نوشد هم ناقص است، انسانی که عالم است ولی عابد نیست هم ناقص است و انسانی که عابد ولی دور از علم است نیز ناقص است. (البته عبادت به منزله دست و پا و سایر اعضاء بدن انسان نیست که با نقصان آن بدن بتواند زنده بماند. بلکه عبادت به منزله قلب است که حیات بدن وابسته به آن است. روح انسانی با عبادت حیات دارد و بدون آن می میرد.) بنابراین انسانی که در منطق اسلام به کمال رسیده و می توان او را به عنوان نماینده مذهبی ها معرفی کرد انسانی است که روح او در تمام جوانب انسانی ریشه داونده باشد.هم عقل معاد داشته باشد و هم عقل معاش، هم عالم باشد و هم عابد، آنچنان که امیرالمؤمنین(ع) در وصف مؤمنان فرمود:«رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (ترجمه:مؤمنان راهبان شب هستند و شیران روز.)
بزرگترین ظلم و جفا به دین اسلام این است که شخصیتی که منفور دین است را نمونه انسان دینی و مذهبی معرفی کنیم - انسانی که خود دین اولین نقّاد اوست - و از سوی دیگر شخصیت ناقص دیگری را - یعنی تنها از این جهت که او مخترع بوده و به بشریت خدمت کرده است، بدون توجه به سایر ملاک های کمال انسانی در او - به عنوان انسان کامل معرفی کنیم. در مورد امثال ادیسون اگر علم ما محیط به تمام اعمال و ابعاد روح او باشد می توانیم به موقعیت او در آخرت علم پیدا کنیم؛ اما قطعاً ما اینچنین علمی نداریم. زیرا ما از اعتقادات، باورهای قلبی، انگیزه ها، میزان حق پذیری، میزان دسترسی او به حق و ده ها مقوله دیگر نسبت به او بی اطلاع هستیم. بنابرین با این علم محدود نمی توان امثال ادیسون را یقیناً بهشتی یا دوزخی دانست.
به بیان دیگر:خوب بودن عمل به تنهایی برای محبوبیت آن عمل نزد خداوند کافی نیست.قرآن کریم می فرماید:« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة» (ترجمه: هر کس کار شایستهای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده میداریم.) از منظر قرآن در کنار نیک بودن عمل، ایمان عامل نیز شرط است. در نزد خدا عملی ارزش دارد که علاوه بر شایسته بودن خود آن عمل، عامل و صاحب عمل نیز از یک ویژگی برخوردار باشد و آن ویژگی «ایمان» است. همانطور که ریاکاری، مضر به ارزشمندی یک عمل است( و شاعر در فایل صوتی به این مطلب دارد)، بی ایمانی نیز مضر به آن است. ما از انگیزه ادیسون مطلع نیستیم (و اطلاع از آن هم مهم نیست)، بنابراین باید بگویم نمی دانیم او بهشتی است یا دوزخی. ولی آنچه مسلّم است این است که او هرگز بخاطر صِرف اختراعاتش بهشتی نمی شود(آنگونه که آن آقا در شعرشان بیان کرده اند)، خصوصاً اگر انگیزه او از اختراعاتش بهشت و رضوان الهی نباشد، زیرا معنا ندارد که کسی انگیزه ای (مثلا فقط ارضای حس کنجکاوی، یا کسب منافع مادی، یا خدمت به خلق بدون در نظر گرفتن خالق) داشته باشد و به او پاداشی داد که در اهدای آن پاداش انگیزه ی دیگری غیر از آن انگیزه شرط شده باشد؛ و مطابق بیان قرآن تنها عملی شایسته پاداش بهشت است که توأم با ایمان و به انگیزه الهی باشد:« وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ» و « وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیراً» و « إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ» و « وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ» و « وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ» و « وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ».
جمع بندی: با فرض اینکه ادیسون دارای روحیه ی تسلیم در برابر حق بوده و حق هم به او نرسیده باشد باز هم نمی توان ادیسون را تنها به دلیل مخترع بودن و خدمت به بشریت اهل بهشت دانست، زیرا برای ورود به بهشت باید انگیزه او از اختراعاتش یک انگیزه الهی باشد و در خوشبینانه ترین فرض می توان گفت:«داشتن انگیزه الهی او معلوم نیست، پس بهشتی بودن او نیز معلوم نیست.»