انسانم آرزوست... (رمضان خونین غزه)
ارسال شده توسط مهدی در 93/4/26:: 6:25 صبحسلام بر شما دوستان عزیز
و سلام بر خون پاک شهیدان
شهیدان صدر اسلام
و شهیدانی که در رکاب قرآن ناطق، به تاویل قرآن گردن نهادند
و شهیدانی که در دشت نینوا به ندای امام عشق لبیک گفتند
و شهیدانی با خون فشانی خود نهال انقلاب را در بهمن 57 به ثمر نشاندند
و شهیدانی که هشت سال جنگیدند و هنوز پیکرهای استخوان شده شان به آغوش میهن باز می گردد
و شهیدان فتنه 88
و شهیدان مدافع حرم بی بی زینب سلام الله علیها
و شهیدان رمضان خونین غزه
انگشتانی دارم که با رعشه این سطور را می نگارند
چشمانی که با اشک کلمات را دنبال می کنند
قلبی که درگیر فشار است
و وجدانی که سر سپرده جامعه جهانی نیست!
مردم دنیا سرگرم فوتبال اند!
یا بهتر بگویم، مردم دنیا را سرگرم فوتبال کرده اند
و از این غفلت بهره می گیرند تا انسان های بی دفاعی را به خاک و خون بکشند.
غزه ی خونین دوباره خونین شد
وجدان آلوده به نجاست آن کسانی که شعار نه غزه نه لبنان سر می دادند هرگز بیدار نخواهد شد
اینجا که می رسد انسانیت را کنار می گذارند.
تو یا نژادپرستی و یا روزی می رسد که از قربانی شدن مردم خودت هم لذت می بری!
رژیم منحوس صهیونیستی در چند روز گذشته هزاران بار از هوا و زمین به مردم غیرنظامی غزه که نسل ها است در این سرزمین زندگی می کنند حمله کرده است و خوی حیوانی صهیونیسم را به نمایش گذاشته.
چرا مجامع وابسته و خودفروخته بین المللی در مقابل این جنایت سکوت می کنند؟
چرا سازمان ملل محکوم نمی کند؟
چرا هیچ کس هیچ غلطی نمی کند؟
راست گفت امام عظیم الشان ما که امریکا شیطان بزرگ است.
چرا این شیطان کثیف از حملات اسرائیلی های نژادپرست حمایت می کند؟
چرا حمله به یک محل نگهداری کودکان معلول فلسطینی و کشتار این بچه ها را دفاع از خود می داند؟
چرا جامعه مثلا جهانی می خواهد فلسطین را از افکار جهانی پاک کند؟
اما فلسطین هرگز فراموش نخواهد شد.
آهای شماهایی که در خواب عمیق غفلت فرو رفته اید،
بدانید که فلسطین آرمان ماست،
بدانید که روز جهانی قدس هویت ماست،
چه زیبا گفت آن مرد لاغراندام سر به زیر:
«ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد،هر کس مرد این راه است بسم الله،هر کس نیست خداحافظ...»
او متوسلیان بود!
حاج احمد متوسلیان!
کجایی برادر که از این همه رنج سینه مان تنگ شده!
دلمان تاب ندارد!
بیا و با نوای آرمانی ات ،ما خفتگان را از خواب غفلت بیرون کش!
سید مرتضی، تو کجایی؟!
گوشهایمان به نوای دلنشینت در روایت فتح خو گرفته!
بیا و دوباره برای مان بخوان:
«گردش خون در رگ های زندگی شیرین است
اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است
و نگو شیرین تر
بگو بسیار بسیار شیرین تر.»
هنوز سیراب نشده ام. دوباره بخوان ای بلبل خونین بال شهدا:
«زندگی زیباست. اما شهادت از آن زیباتر است.
سلامت تن زیباست، اما پرنده ی عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شوند؟
و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیش تر دوست داشته باشد؟
و مگر نه آنکه خانه ی تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه ی روح آباد شود؟»
در این هیاهوی دنیای لیبرال و این فضای دروغین دموکراسی که فقط بازیچه قدرت های بزرگ است، و نگو بازیچه، بگو دست آویز،
در این هیاهوها فقط انسانم آروزست، انسانی که تنها در پیوند با خدا وجود می یابد...