خنده های صبح،گریه های عصر (به بهانه زلزله بوشهر)
ارسال شده توسط مهدی در 92/1/22:: 12:42 صبحانا لله و انا الیه راجعون
عذر تقصیر که تو داغداری و من صدها کیلومتر از تو دورم. چه کمک از من سراپا بی دردی و خودخواهی ساخته است؟ چگونه مرهمی باشم برای دردهای قلبت و زخم های نشسته بر بدن فرزندانت؟ آن آوارهای خراب شده بر سر شما ناگزیر بودند از ریختن، اما ما که ناگزیر نیستم از فراموش کردن شما. خنده های صبح، گریه های عصر، چه تناقض دردناکی! دستانم که از تو دورند، فقط به عشق تو بر کلیدهای این صفحه کلید می کوبند. دستانت که خاک آلودند، فقط به عشق فرزندانت بر سر می کوبند. تو با این شب های تاریک بدون سقف چگونه ای؟ و چه می کنی با دیوارهای از هم پاشیده و هراسناک اطرافت؟ خدا سرپناهت باشد هم استانی. و بگو چه می کشی از نگاه کردن به جای خالی عزیز پرپر شده ات؟ زهره هفت ساله، حنانه چهار ماهه، یوسف هشت ساله، ابوالفضل هفت ماهه. دلم ریش ریش شد از این خبر. خبرت صبر از من بی درد ربود، پس تو چه حالی داری ای دردمند! شرمسار می شوم با دیدن لباس و رختخوابم، شرمسارم بخاطر ایمنی اتاقم، شرمسارم بخاطر قطع نشدن ارتباطم با نت، شرمسارم بخاطر آب گوارای درون یخچال خانه ام، شرمسارم از تو، از خدای تو، شرمسارم از تک تک خورشیدهای تابان. تو از آن 120 پس لرزه نترس، آنها گریه های زمین است برای تو، آنها لرزیدن شانه های کوه های زاگرس است در سوگ تو. دشتستانیم و دشتی در قلب من است. خدا صبرت دهد استان بلا دیده ام.
ادامه این پست که در ساعت 12:20 عصر اضافه شد:
الان زنگ زدم گفتند که در شهر ما(شهرستان دشتستان) هم زلزله زده اما شدید نبوده و بحمدالله خسارتی نداشته.