انا لله و انا الیه راجعون
ارسال شده توسط مهدی در 92/5/6:: 11:10 عصرسلام
ساعت 6 و 10 دقیقه عصر روز پنج شنبه سوم مردادماه سال 1392 فرشته ی کوچولوی ما پر زد و رفت پیش خدا.
سخت بود.
تو این سه روز خیلی بهش وابسته شده بودیم.
تصویر قشنگ چهره اش یک لحظه از خاطرم پاک نمی شه.چه اون لحظه ای که تازه از زایشگاه آوردنش بیرون و چشماش رو باز و بسته می کرد و سرش رو به اینطرف و اونطرف می چرخوند، چه اون لحظه ای که تو ان آی سی یو نگام می کرد و زبونش رو در می آورد و می چرخوند دور لبش، چه اون لحظه ای که از سردخونه تحویلش گرفتم، چه اون لحظه ای که داشتن غسلش می دادن، و چه اون لحظه ای که بند کفنش رو باز کردن و طرف راست صورتش رو گذاشتن رو خاک ته قبر کوجولوش.
وقتی روحش پرکشیده بود صورتش واقعا آسمونی بود، زیبا بود، درست شبیه فرشته ها.
از سرد خونه تاااااااااا سر قبرش بدنش رو دستای خودم بود.
وزنش 2 کیلو و 650 گرم بود، اما دستام توان نداشت از داخل سردخونه برش دارم.سنگین بود، خیلی سنگین بود.اولش پدرخانومم کمک کرد اما بعدش خودم بلندش می کردم.گذاشتمش تو ماشین و راهی قبرستان شدیم. دخترم تا اون روز بخاطر مشکل قلبش بدنش هی سیاه می شد، اما اون روز بدنش سفید سفید بود.
خدایا
من بنده ی تو هستم و تو مولای من،
هر حکمی که کنی من مطیعم،
دخترم رو بردی بهشت،
دخترم جاش خوبه،
خیالم راحت،
فقط بهم صبر بده که داغش منو از صراط توحید خارج نکنه،
آخه تو این موقعیت حساس شیطان برای انحراف من کمین کرده،
ممنونم خدایا که با مهربونیت فقط مصلحت ما رو می خوای،
ممنونم.
.
.
.
یا علی(ع)